عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

بهترين هديه خدا به مامان و بابا

مبينا و پسردايي

سلااااااااااااااااااام من ديروز صاحب يه پسر دايي ناز شدم . ديروز صبح به ماماني خبر دادن كه پسردايي بنده متولد شد و ماماني هم فوراً خبر رو به بابايي داد و چون بابايي نمي تونست امروز راهي بشه قرار شد كه فردا بريم واسه ديدن پسردايي . امروز تا بابايي از اداره برگرده به كمك هم وسايل و كادوها رو جمع كرديم و چيديم كنار در كه همين كه بابايي اومد ، راه بيوفتيم بريم . خلاصه همين كه بابايي اومد يه كم ناهار خورديم و راه افتاديم . شب بود كه رسيديم به خونه‌ي مادر بزرگ و بعد از اينكه ساك و وسايلمون رو از پشت ماشين خالي كرديم رفتيم خونه دايي . واي چه پسر نازي ، اونقدر ملوس و ناز بود عين خودم هم خوش اخلاق بود و هي مي خنديد . اين هم چند ...
1 دی 1390

شب يلدا

اين دومين شب يلداييه كه تو عمرم شاهد برگزاريش بودم . از تجربه بدي كه از پارسال داشتم ديگه امشب زيادي شلوغي نكردم ولي هر كاري كني نميشه كه از اين همه خوراكي خوشمزه بگذري . بگذريم كه من اصلاً اهل خوردن نيستم و فقط مي خوام كه همش رو بريزم و بپاشم و خرابكاري كنم . خلاصه هر چي بود شب بياد مودني بود و خوشبختانه فرداي اين شب مريض نشدم !!!!! آخه پارسال براي اولين بار دقيقاً شب يلدا بود كه من تجربه اولين مريضي را داشتم و اون سرم تراپي وحشتناك و ...         ...
30 آذر 1390

مبينا و زمستان

فصل زمستون شده و هوا خيلي سرد شده ، واسه اينكه آدما سرما نخورن بايد لباسهاي زخيم و گرم بپوشن تا سرما نخورن و مجبور نشن برن دكتر براشون آمپول بزنه ! امروز مي خواستيم واسه ناهار بريم بيرون واسه همين هم شال و كلاه كرديم و زديم بيرون تا هم حال و هوامون تازه شه و هم يه ناهار چرب چيلي بزنيم تو رگ !!! مامان بابا واسم يه پالتوي خيلي خوشكل خريدن كه من خيلي ازش خوشم مياد و هر وقت هم مي گن مبينا بريم دردر فوري ميرم و از تو كمد اونو با شال و كلاهم ورش مي دارم و ميام وسط پذيرايي و داد مي زنيم بريييم ! و وقتي كه بابايي مي پرسه كجا من ميگم دردر بعد بابايي مي پرسه با چي ؟ من هم فوراً ميگم با ماشين تازه بابايي ول كن قضيه نيست كه بعدش مي پرسه كه از كدوم ط...
18 آذر 1390

ماه محرم

با سلام به همه دوستان ماه محرم شده و بابا و مامان لباس سياه پوشيدن و من هم خيلي دوست داشتم كه براي گرامي داشت شهداي كربلا ، لباس سياه بپوشم واسه همين هم به همبن نيت ماماني رفت و يه لباس سياه خوشكل برام خريد و آورد و تنم كرد . امروز روز عاشوراست و ما مي خوايم بريم بيرون و دسته هاي عزاداري رو ببينيم .   ...
15 آذر 1390
1